#یک_لحظه_سکوت_قدری_تامل
عشق خدایی
چرا مولانا کمتر از "گناه" میگوید؟
مثنوی مولوی، یک اثر بینظیر معنوی است. ولی جالب است بدانید آن میزان که ادیان و مذاهب درباره گناه و معصیت، حلال و حرام، نجاست و طهارت انسان را انذار و هشدار دادند، مولانا در آثارش سخن نگفته است، چرا؟!
خداوند، عشق مولاناست،
اما چرا عبور از خطوط قرمز و حدود الهی او را حساس نمیکند،
رگ غیرتش باد نمیکند،
تعصب مذهبیاش گل نمیکند،
و خونش به جوش نمیآید،
چرا؟!
آیا مولانا گستاخ است؟!
یا او برای تقرب به خدا «روش دیگری» را به ما نشان میدهد؟!
رازش این است که مولانا، نگرشی را در مخاطب و دیندار ایجاد میکند که بر پایه آن نگرش، اساسا سراغ گناه نمیرود.
او تصویری از خدا ایجاد میکند که عاشقانه است و دیگران را نسبت به خدا محبوب میکند،
او به جای توجه به میل و حب انسان به غرائز مادی و ظاهری، انسان را متوجه "عشق برتر" میکند:
"بهر نان شخصی سوی نانوا دوید
داد جان چون حسن نانوا را بدید"
مولانا به جای نان، از حسن نانوا میگوید، و آن خداست.
چقدر زیبا!
عشق اول و برتر انسان خداست!
آیا انسان به عشقش خیانت میکند؟
آیا انسان معصیت محبوبش را میکند؟
هرگز!
بنابراین وقتی رابطه مهرآمیز و عاشقانه میان دو طرف ایجاد شد، ناگزیر معشوق خودش را به رنگ عاشق در میآورد:
"عشق آن شعله ست
کاو چون بر فروخت
هر چه جز معشوق
باقى جمله سوخت"
ورای لغزشهای مولانا که طبیعت اندیشه بشری است، مثنوی او، میناگر عشق و عرفان، و تفسیرگر آیات معرفتی قرآن است.
وبلاگ و کانال عشق فقط خدا
درباره این سایت